این شعر زیبا از شایا تجلی رو تقدیم همه ی دوستانم می کنم ُ بخونید و لذت ببرید :
بازم میام به دیدینت...
ای نازِ مهربون سلام ، باز اومدم به دیدنت
حال و هوام بارونیه ، از غمه پر کشیدنت
همبازی قشنگ من ، حالت چطوره مهربون ؟
خوش میگذره بدونِ ما ، زندگی توی آسمون
خورشید خانوم حالش خوبه؟ از آسمونا چه خبر ؟
اینجا هنوزم ابریه ، از وقتی که رفتی سفر
عزیزم از خودت بگو ، چشمای نازت چطورن ؟
جات خالیه روی زمین ، بچه ها از گریه پُرن
فراشِ پیرِ مدرسه ، دیروز سراغِ تو گرفت
لاله بهت سلام رسوند ، ادرس داغِ تو گرفت
مبصرِ اخموی کلاس ، دلش واسه تو تنگ شده
شبنم احمدی حالا ، عاشق شده ، زرنگ شده
ترانه رُ یادت میاد ، این روزا خواستگار داره
دوربرش نمی شه رفت ، همش میگه که کار داره
افشینُ که یادت میاد ، اون که بهت شماره داد
این روزا به هوای تو ، همه جا دنبالم میاد
چند بار ازت خبر گرفت ، گفت : اتفاقی افتاده ؟
امروزم انگار اومده ، پشت درختا ایستاده
هنوز خبر نداره که عشقش از اینجا پَر زده
امرزو دیگه آوردمش ، ببین چقد حالش بده
چه روزگارِ سختیه ، طاقتِ من تموم شده
تمومه خاطرات خوب ، با رفتنت حروم شده
خُب بگذریم باز چه خبر ؟ چه میکنی با سرنوشت ؟
انگاری خوش میگذرونی ! تنها که نیستی تو بهشت !
هفته ی بعد قراره که دسته جمعی با بچه ها
یه سر بیام به دیدنت ، با چند تا از معلما
حالا دیگه باید برم ، بازم میام به دیدنت
هفته به هفته نازنین ، از غمه پَر کشیدنت...
شعری زیبا از مرحوم سلمان هراتی که طراوت ایمان را با خود به همراه داشته وعشق را در تو جاری می کند .بخوانید :
من هم می میرم اما نه مثل ...
من هم می میرم
اما نه مثل غلامعلی
که از درخت به زیر افتاد
پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند
وبا غیظ ساقه های خشک را جویدند
چه کسی برای گاوها علوفه می ریزد؟
من هم می میرم
اما نه مثل گل بانو
که سر زایمان مرد
پس صغرا مادر برادر کوچکش شد
و مدرسه نرفت
چه کسی جاجیم می بافد؟
من هم می میرم
اما نه مثل حیدر
که از کوه پرت شد
پس گرگ ها جشن گرفتند
و خدیجه بقچه های گلدوزی شده را
در ته صندوق ها پنهان کرد
چه کسی اسبهای وحشی را رام می کند؟
من هم می میرم
اما نه مثل فاطمه
از سرما خوردگی
پس مادرش کتری پر سیاوشان را
در رودخانه شست
چه کسی گندم ها را به خرمن جا می آورد؟
من هم می میرم
اما نه مثل غلامحسین
از مارگزیدگی
پس پدرش به دره ها و رود خانه های بی پل
نگاه کرد و گریست
چه کسی آغل گوسفندان را پاک می کند؟
من هم می میرم
اما در خیابانی شلوغ
دربرابر بی تفاوتی چشمهای تماشا
زیر چرخ های بی رحم ماشین
ماشین یک پزشک عصبانی
وقتی که از بیمارستان بر می گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسلیت روزنامه
زیر یک عکس 6در 4 خواهند نوشت
ای آنکه رفته ای...
چه کسی سطل های زباله را پر می کند؟
سلام دوستان من !
این غزل هم تقدیم شما از یک دوست به نام رضا کرمی ! باشد که بخوانید و لذت ببرید :
گــــــریزی نیست ازتاوان پاییزی که در پیش است
پریشان شو دل از فردا ی خونریزی که در پیش است
چــــه دارید ای غـــــزلهای غبــار آلوده در دفتــر
برای آن شب شعر غم انگیزی که در پیش است
هجـــــوم زخمها و شانه ی بی تاب !دشـــــوارست
دوام آورد در فصل نمکـــــــریزی که در پیش است
کـــــدامین شمـــــا مردم در این شبــــهای طولانی
یقین دارد به آن زخم سحر خیزی که در پیش است
اگــــر در ســـــر گذر از خویشتن دارید بســــــم الله
مسجل میشود کم کم هرآن چیزی که در پیش است
یک شعر از فریدون مشیری که همیشه با من و همراه منه . خیلی این شعر رو دوست دارم می خوام شما هم این شعر رو بخونید و لذت ببرید :
دردی اگر داری و
همدردی نداری
با چاه آنرا در میان بگذار
با چاه !
غم روی غم اندوختن
دردی است جانکاه !
گفتند این را پیش از این
اما نگفتند
گر دوستان
در چاهت افکندند و رفتند
آنگاه دردت را کجا فریاد کن
آه !